اهمیت هدفگذاری را نباید دست کم گرفت. به واقعیت تبدیل کردن خواستهها، یافتن استراتژی، به چالش کشیدن خود و… تنها تعدادی از فواید اهداف هستند. نادیده گرفتن نقش کلیدی اهداف و عدم تعهد به آنها، زندگی ما را به سمت بیثباتی میکشد. زندگی بیهدف، باعث میشود حسرتهای بسیاری در دلمان باقی بماند.
سندرم شیء درخشان
تا به حال نام سندرم شیء درخشان را شنیدهاید؟ سندرم شیء درخشان بزرگترین بلای جان افراد باانگیزه، نوآوران و کارآفرینان است. حتماً شما هم شنیدهاید که بهروز بودن و دنبال کردن جدیدترین تکنولوژیها و تکنیکها، رمز موفقیت کسبوکارهایی است که روی بورس باقی میمانند. ولی مثل هرچیز دیگری، این خصوصیتهای خوب و مفید هم در صورت زیادهروی و بیبرنامگی مشکل آفرین میشوند. مشکلی که به سندرم شیء درخشان معروف است. این سندرم گریبان افرادی را میگیرد که مدام در پی دنبال کردن جدیدترین ترندها، ایدههای تازه و بهروزترین تکنولوژیها هستند.
تصور کنید کسبوکار نوپایی دارید و جلسات مستمر طوفان ذهن یا brainstorming برگزار میکنید. قطعاً ایدههای بکر و خاص فراوانی هم در این جلسات بیان میشوند. حال تصور کنید که این جلسات هیچ مسیر مشخصی نداشته باشند و مثلاً ایدهی بیان شده در این جلسه، با تمام برنامهریزیهایی که در جلسهی دو هفتهی قبل داشتید، تناقض داشته باشد. از آن جایی که خصوصاً در یک کسبوکار نوپا، شما احتمالاً نیرو و منابع کافی برای دنبال کردن همزمان دو پروژه را نخواهید داشت، اگر تصمیم بگیرید که پروژهی جدیدی را پیش از پایان پروژهی قبلی شروع کنید، مجبورید پروژهی اول را نیمهتمام بگذارید.
دچار نشدن به سندرم شیء درخشان، یکی از مشخصترین دلایلی اهمیت هدفگذاری است. وقتی هدف مشخصی نداشته باشید، برنامهی مشخصی هم ندارید و به علت نداشتن برنامه، مدام مسیر حرکت خود را تغییر میدهید. این عدم ثبات برای شما هزینهی مالی و زمانی خواهد داشت و باعث میشود هرگز هیچ نتیجهی واقعی نگیرید.
اهمیت هدفگذاری در چیست؟
همان طور که گفتیم، هدف و برنامهریزی از مهمترین عواملی هستند که از بروز مشکلاتی مثل سندرم شیء درخشان جلوگیری میکنند. اهداف بسیار بیشتر از چیزی که فکر میکنید در زندگی ما انسانها اثرگذار هستند. کافی است نگاهی به موارد زیر داشته باشید.
۱.هدفگذاری به ما کمک میکنند خواستههای حقیقی خود را پیدا کنیم.
افراد به اشکال مختلفی خواستههای اصلی خود را فراموش میکنند. بسیاری از آدمها با رویاپردازی بیش از حد، خواستههای قلبی خود را در میان هوسهای آنی و فانتزیهای گذرا گم میکنند. بعضی نیز به خاطر ترس از شکست خوردن، از خیر خواستههای حتی ذرهای بلندپروازانهی خود میگذرند. وقتی ما دست به هدف گذاری به شکل درست و اصولی آن میزنیم، آن دسته از خواستههای حقیقی خود را که میتوانیم به واقعیت تبدیل کنیم، بازمییابیم.
هذفگذاری و برنامهریزی برای رسیدن به اهداف را به شکل قلاب ببینید. قلابهایی که خواستههای ما را از سرمان بیرون کشیده و به زندگی حقیقی ما وارد میکنند. بدون هدفگذاری درست، بیشتر خواستههای ما هرگز رنگ واقعیت را به خود نمیبینند.
۲. اهداف به ما کمک میکنند چیزهایی که باید از آنها بگذریم را تشخیص دهیم.
حقیقت این است که نمیشود همهچیز را با هم داشت. گاهی برای موفق شدن، باید از خیر خیلی تفریحات خود بگذریم. اگر علی میخواهد رتبهی دورقمی کنکور شود، نمیتواند هرروز با رفقایش فوتبال بازی کند. تشخیص تفریحات و خوشیهایی که باید از خیرشان بگذریم یا حجم زمانی که به آنها اختصاص میدهیم را کمتر کنیم، بعد از تعیین هدف و برنامهریزی برای رسیدن به آن، کار سادهای است.
ولی تنها تفریحات نیستند که باید از خیر آنها بگذریم. گاهی بعد از مشخص شدن اهداف، متوجه میشویم که بعضی از فعالیتهای مفیدی که تا به آن لحظه انجام میدادیم، از اهدافمان فاصله دارند. مهم نیست مقالهای که سارا در خصوص پخت کباب نوشته چهقدر فوقالعادهست. اگر وبسایتی که در آن مینویسد تنها مختص به غذاهای گیاهی باشد، آن مقاله هیچارزشی ندارد. چیزی که خیلی از ما هیچوقت یاد نگرفتهایم، این است که گاهی زمان و موقعیت به نفع بعضی فعالیتها کار نمیکنند.
۳.اهداف به ما انگیزهی ادامه دادن میدهند.
تا به حال بعد از ساعتها کار کردن و فعالیت مفید از خود بپرسیدهاید: «خب که چه؟» اهمیت هدفگذاری در اینجا مشخص میشود. هر فعالیتی، هرچه قدر هم که دوستش داشته باشیم، بدون داشتن هدفی مشخص، در نهایت ما را خسته و مایوس میکند. کار کردن بدون داشتن هدف مثل رانندگی در جادهای است که تا بینهایت ادامه دارد؛ فرقی نمیکند سوار پیکان باشید یا بنز، تمام زمانی که در آن سفر طی کردهاید، زمان تلف شده است. اهداف به ما انرژی و توان ادامه دادن میدهند. هروقت رضا بعد از ساعتها کدنویسی پشت کامپیوتر، از خودش میپرسد: «خب که چه؟» به یاد رویایش که استخدام در شرکت گوگل است، میافتد و به کار کردن ادامه میدهد.
۴.اهداف به ما کمک میکنند تا مقصد اصلی خود را گم نکنیم.
گم کردن چشمانداز مقصد نهایی، هرچه بیشتر در کارمان پیش میرویم کار سادهتری میشود. گم شدن در فعالیتهای روزمره و اهداف روزانه و هفتگی، میتواند باعث بشود به سرعت و بی آن که خودمان بفهمیم، مقصد اصلی خود را گم بکنیم. زمانی متوجه گم کردن مقصد خود میشویم که کیلومترها در مسیر اشتباه دویدهایم. اهمیت هدفگذاری در این است که به ما کمک میکند تا فراموش نکنیم از ابتدا میخواستیم به کجا برسیم.
فرض کنید علیرضا دانشجوی معماری است و از بچگی هم دلش میخواسته معمار شود. اون مدتی است که شغل پارهوقتی به عنوان ادمین اینستاگرام پیدا کرده است. اون این کار را تنها به آن دلیل قبول کرده است که کمی درآمد اضافه برای مخارج غیرضروری خود داشته باشد. ساعت کاریاش کم است و میتواند به راحتی در زمان آزادش روی پروژههای شخصی خود کار کند. به انجام کارهای دانشگاهش هم میرسد و معدل خوبی هم دارد. حالا از او میخواهند که ادمینی یک پیج بزرگتر را نیز بپذیرد؛ حقوقش بیشتر میشود و عملاً انگار ترفیع شغلی گرفته است. ولی با قبول کردن این کار، باید قید کار کردن روی پروژههای شخصی خود را بزند. اگر علیرضا هرگز فراموش نکرده باشد که میخواهد هرچه زودتر به یک معمار موفق تبدیل شود، میفهمد که این ترفیع هرچند خوشایند، میتواند به بهای عقب افتادن اهدافش تمام شود.
۵.اهداف باعث بهبود کیفیت عملکرد ما میشوند.
اکثر ما اگر از ابتدا با خودمان حساب کرده باشیم که انجام کاری مثلاً پنج ساعت وقت میگیرد، اگر بیدلیل بیست ساعت وقت به آن اختصاص بدهیم هم همان پنج ساعت را برای آن کار صرف میکنیم. در نتیجه زمانی که هدف مشخصی نداریم، انجام کاری که چند ساعت وقت میبرد را یک هفته طول میدهیم.
اهداف ددلاین و یک بازه زمانی مشخص دارند. وقتی قرار است دقیقاً یک ماه دیگر کانال یوتوب خودتان را راهاندازی کنید، به خودتان اجازه نمیدهید دو ماه کامل را صرف انتخاب اسم بکنید. داشتن اهداف، به ما کمک میکنند تا وقت تلفشدهی خود را به حداقل برسانیم و کیفیت عملکرد و فعالیت روزمرهی خودمان را افزایش بدهیم.
۶.اهداف به ما کمک میکنند تا رویاهایمان را به واقعیت تبدیل کنیم.
مهم نیست که اهل رویاپردازی هستید یا نه. همهی ما دست کم در مقطعی از زندگی خودمان یک رویای بزرگ داشتهایم. رویایی که زمانی را در سودای آن سپری کردهایم و بعد هم یا فراموشش کردهایم و یا یاد گرفتهایم که با حسرتش زندگی کنیم. اهمیت هدفگذاری اینجا است که به ما کمک میکند تا از دل رویاهای به ظاهر دور و خارج از دسترسمان، اهدافی در دسترس و کاملاً ممکن را بیرون بکشیم. در صورتی که اگر به هدفگذاری اعتقادی نداشته باشیم و با اصطلاح هرچه پیش آید خوش آید، پیش برویم، هرگز رویاهای خود را حقیقی نخواهیم کرد.
۷.رسیدن به اهداف به ما اعتماد به نفس میدهد.
اگر هیچ هدفی برای خود نداشته باشید، چه چیز خواهید داشت که در زندگی حرفهای خود به آن افتخار کنید؟ وقتی هرگز برای رسیدن به چیزی تلاش نکرده باشید، موفقیت را چطور تعریف میکنید؟ حقیقت این است که اهداف به ما فرصتی برای ثبت یک موفقیت در کارنامهمان را میدهد.
کیمیا را تصور کنید که به شدت خجالتی است و تصور میکند به هیج وجه نوازندهی خوبی نیست. او عزمش را جزم میکند تا در جلوی هیئت داوران یک جشنوارهی محلی، بنوازد. حالا که هدفی قابل دسترسی دارد، با اجرا کردنش اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکند و خودش را به خاطر همین موفقیت به ظاهر کوچک، بیشتر جدی میگیرد. دفعهی بعد هدفی دیگر تعیین میکند و بعد از آن هدفی دیگر. کم کم آنقدر اعتماد به نفس پیدا میکند تا جلوی یک سالن پر از تماشاچی، بهخوبی ساز بنوازد. چیزی که بدون یک هدفگذاری منظم، ممکن نبود.
۸.اهداف به ما کمک میکنند تا خودمان را به چالش بکشیم.
شاید از خودتان بپرسید اصلاً چرا باید خودمان را به چالش بکشیم؟ اگر داریم کاری را انجام میدهیم و خوب هم انجامش میدهیم، چرا باید بیدلیل با یک چالش، کار خودمان را سختتر بکنیم؟ در جواب شما باید بگویم دنیای امروز ما با سرعت سرسامآوری در حال پیشرفت است. خصوصاً در ایران کنونی، هر حیطهی کاری با افرادی اشباه شده است که به ظاهر کار خود را «خوب» انجام میدهند. به عبارت دیگر، برای یک زندگی ایدهآل، خوب بودن کافی نیست.
شاید برایتان جالب باشد که بر اساس تحقیقاتی که دو محقق به نامهای لاک و لاتهام انجام دادهاند، کیفیت عملکرد ما تابع خطی اهدافی است که در زندگی انتخاب میکنیم. تا زمانی که تواناییها و امکانات در دسترسمان برای رسیدن به هدف مذکور مناسب باشد، هرچه هدف سختتری برای خودمان انتخاب کنیم، موفقتر ظاهر خواهیم شد. در نهایت هم همین چیزها است که ما را به فردی ارزشمند در محل کار تبدیل میکند.
۹.اهداف باعث میشوند بتوانیم میزان موفقیت خود را بسنجیم.
این مورد به نوعی با نکتهی شمارهی ۷ در ارتباط است. ما نیاز داریم تا پیوسته خود را ارزیابی کرده تا هم افت نکنیم و هم تا میشود، بهتر بشویم. شیوهی هدفگذاری SMART که به احتمال زیاد تا به حال نامش را شنیدهاید، به ما میگوید هدف خوب هدفی است که بتوان میزان پیشرفت در آن را اندازه گرفت. اندازهگیری فعالیتها به ما اجازه میدهد تا پیش از آن که دیر بشود، روشهای ناکارآمد را تشخیص داده و با روشهایی کاراتر جایگزینشان کنیم.
سینا در کار تولید محتوا است. او برای خودش هدفگذاری کرده است تا تیترهای جذابتری بنوسید و ابزار سنجش میزان موفقیتش را، میانگین بازدید مقالههایش در طی یک هفته مشخص کرده است. حالا به محض این که در یک هفته میانگین بازدید مقالههایش از حد استانداردش کمتر بشود، به سرعت میفهمد که یک جای کارش مشکل پیدا کرده است و در نتیجه در مسیر پیشرفت، باقی میماند.
۱۰.اهداف کاری میکنند تا به طور مداوم پیشرفت کنیم.
هدفگذار بودن نوعی سبک زندگی است. این طور نیست که تنها برای مقطعی با هدف پیش بروید و بعد به آسانی این شیوه از زندگی را ترک کنید. از طرفی اهداف ما باید به طرز واقعگرایانهای چالشبرانگیز باشند تا اثرگذار بدانیمشان. به علاوه چالشها ما را قویتر میکنند و وقتی عملی چالشبرانگیز را برای مدت زمان کافی انجام بدهید، دیگر وجه چالشبرانگیزی خود را از دست میدهد.
این به آن معنی است که ما به طور مستمر اهداف جدیدتر و سختتر تعریف میکنیم و در نتیجه به طور مستمر قویتر و بهتر میشویم. زندگی تک تک ما یک اثر هنری است. لئوناردو داوینچی جملهی معروفی دارد که میگوید: «آثار هنری هیچگاه به اتمام نمیرسند، تنها رها میشوند.» این یعنی یک اثر هنری همیشه میتواند بهتر بشود. چیزی تحت عنوان یک زندگی بی نقص وجود ندارد. سبک زندگی هدفگذاری، به ما اجازه میدهد که روز به روز بهتر و موفقتر بشویم.
آیا داشتن هدف کافی است؟
مسلماً نه. هدف یک عنصر محرک است که ما را به فعالیت روزمرهی مفیدتر وادار میکند. برای این که واقعاً انسان موفقی بشویم، علاوه بر هدف، به برنامهریزی و استراتژی هم احتیاج داریم. در حقیقت اهداف به ما کمک میکنند تا به دور از سردرگمی، برای زندگی خود استراتژی تعیین کنیم. استراتژی که بر مبنای اهدافی فکر شده تعیین شود، با کمترین میزان انحراف از مسیر اصلی، ما را به مقصد میرساند.
علاوه بر نیاز به داشتن استراتژی، باید به یاد داشته باشیم که هر هدفی تمامی فواید بالا را ندارد. درواقع اهداف برای اثرگذاری بالا و کمک به ما در موفقیت، به مولفههای خاصی نیاز دارند که در مقالههای بعدی مفصل به آنها خواهیم پرداخت. شیوهی هدفگذاری، SMART بودن اهدا، چالشبرانگیزی واقعگرایانه و… تعدادی از مواردی هستند که اهداف ما را به اهدافی کارآمد تبدیل میکنند.
من تا به این لحظه بدون هدفگذاری هم انسان موفقی بودهام. چه نیازی به هدفگذاری دارم؟
اگر تا به اینجای زندگی توانستهاید بدون هدفگذاری منظم هم به نتایج خوبی برسید و زندگی حرفهای موفقی داشته باشید، تنها تصور کنید به هدفگذاری به چه چیزهایی میتوانید برسید؟ گاهی بدون هدفگذاری و برنامهریزی یا بدون اهداف اصولی هم میشود موفق بود. ولی این به این معنی نیست که شما نیازی به هدف ندارید. هیچگاه اهمیت هدفگذاری را دست کم نگیرید. کسی که میتواند بدون هدفگذاری اصولی هم موفق شود، یعنی حداقل پتانسیل بالاتری دارد. حالا با یک سیستم هدفگذاری صحیح و یک برنامهی منظم، او میتواند به حداکثر توانایی خود دست بیابد. پس هدفگذاری را دست کم نگیرید. در ضمن اگر به دنبال جایی برای شروع هدفگذاری میگردید، کارگاه هدفگذاری ما را از دست ندهید!
چقدر جالب و مفید بود . آخه هر چی سرچ می کردم مطالب کپی برام می آورد . این مطلب با همه متفاوت بود
خوشحالم به دردتون خورد