کشتن خلاقیت در محل کار بیش از آنچه که فکر میکنید پیش میآید. منفیبافیهای مستمر، ترس از شکست، فشار کاری، آزادی یا محدودیت بیش از حد و… همه میتوانند به چشم برهمزدنی خلاقترین افراد را نیز به کارهای ماشینی و تکراری بکشند. خلاقیت، عضلهای است که نیاز به پرورش دارد و رفتار افراد بیش از هرچیز بر آن تاثیر میگذارند.
همهی ما میدانیم که بحث خلاقیت امروزه در کسبوکارها، خصوصاً در کسبوکارهای نوپا، حسابی داغ شده و هرکس میخواهد به شیوهای خودش را خلاق و متفاوت از جریان اصلی نشان بدهد. در چنین شرایطی آدم فکر میکند که خلاقیت دیگر در محل کار امری مرسوم است و مشکل کشتن خلاقیت دیگر مشکلی جدی نیست.
با این وجود، کشتن خلاقیت اغلب به شیوههایی ناخودآگاه و ناخواسته انجام میشود. صاحبین کسبوکارها و مدیران تیمها دلشان میخواهد تیم یا کسبوکاری خلاق داشته باشند ولی در ضمیر ناخودآگاهشان هنوز خلاقیت را پس میزنند. این افراد هنوز شیوههای سنتیتر و قدیمیتر مدیریتی خود را کنار نگذاشته ولی انتظار دارند خلاقیت به طرز معجزهآسایی در محل کار، شکوفا شود.
پیشتر برایتان گفتیم که چطور میتوان محیط و فرهنگ را به بستری مناسب برای پروش خلاقیت تبدیل کرد. حال میخواهیم بررسی کنیم که چه رفتارها و فرهنگهای غلطی، میتواند منجر به کشتن خلاقیت افراد در محل کار بشود و آن را از اهداف اصلی خود، دور و دورتر بکند.
منفیبافی
منفیبافی هرگز در هیچ تیمی به کمک کسبوکار نیامده. منفیبافی در نقطهی مقابل فعالیت مفید قرار دارد. دادن انرژی منفی و ناامیدی از دیگر اعضای تیم یا از آیندهی آن، بازدهی افراد را به طور قابل توجهی پایین میاورد. به علاوه افراد منفیباف به طور کلی میل چندانی به خلاقیت ندارند. این افراد امیدی به پیشرفت یا بهبود اوضاع ندارند و در نتیجه برای آن تلاشی هم نمیکنند. اولین شرط پرورش خلاقیت، داشتن نگاه مثبت و هیجان برای آینده است.
خلاقیت ابزاری برای بهبود وضع موجود و ایجاد تغییرات مثبت در آینده است. اگر افراد بخواهند مدام با دیدی تیره و منفی به شرایط و آینده نگاه کنند، خلاقیت آنان اصلاً به مرحلهی شکلگیری ایدههای ضعیف هم نمیرسد. خلاقیت مقدار قابل توجهی به روحیات افراد وابسته است و تا زمانی که روحیات شما برای کار مساعد نباشد، خبری از خلاقیت نیست.
ترس
اگر اهل تماشای فیلمهای مهیج یا ترسناک باشید میدانید که ذهن شخصیتهای داستان همواره در مواجهه با ترس زیاد، فلج میشود. ترس محرک خوبی برای خلاقیت نیست چون ذهن را به خود مشغول میکند. ترس از بروز مشکل، ترس از شکست، ترس از دست دادن موقعیت و… هیچ یک کاری جز آسیب زدن به یک ذهن خلاق، انجام نمیدهند.
مشکل دوم با ترس، ترسیدن از مسئولین تیم و شرکت است. تصور کنید یکی از کارمندان شما قرار است ایدهی خلاقانهای به شما ارائه بدهد. مشکل اینجا است که این شخص به شدت از شما میترسد و در مواجهه با شما دست و پای خود را گم میکند. او میداند شما در صورت پایین بودن کیفیت ایده، با او برخورد تندی خواهید کرد. در نتیجه، این فرد اکثر ایدههای خود را از ترس بازخورد منفی، مطرح نمیکند.
ترس از تحقیر یا از دست دادن جایگاه، ذهن افراد را فلج کرده و آنها را وادار میکند تا با ترسی غیرقابل توجیه، ایدههای خوب خود را به بهانهی به اندازهی کافی خوب نبودن، کنار گذاشته و کمر به کشتن خلاقیت خویش ببندند. تصور کنید چه ایدههای خوبی که در اثر همین ترس، هرگز رنگ عملی شدن را ندیدهاند! ایدههایی که میتوانستند سرنوشت یک تیم، یا حتی یک کسبوکار را عوض کنند.
فشار
فشار در همهی محیطهای کاری وجود دارد. از کارآموز جدید شرکت تا مدیر کل مجموعه، همگی به طور روزمره و در محل کار تحت فشار هستند. اگر بخواهیم واقعگرا باشیم، حذف جریان فشار و تنش از محیط کار، تقریباً غیرممکن است. اورژانسی بودن اکثر کارها، مشکلات مالی، کمبود نیرو، پروژههای ریسکی و… همگی میتوانند بر فشار کاری بیفزایند.
با این وجود، شما نمیتوانید افراد را تحت فشار مستمر قرار داده و انتظار داشته باشید که خلاق باشند. فشار هم مثل ترس و منفینگری، ذهن را تا حدی به خود مشغول میکند. افراد تحت فشار، خطاهای فاحش بیشتری از خودشان نشان میدهند. فشار باعث میشود انرژی لازم برای خلاقیت و نوآوری را نداشته باشند. اگر میخواهید خلاقیت را در محل کار بکشید، افراد را مدام تحت فشار قرار دهید.
محدودیت
این نبود مطلق محدودیت نیست که خلاقیت را به وجود میآورد. اگر دست افراد را به طور کامل باز بگذارید، به طور معجزهآسایی به افراد خلاق تبدیل نمیشوند. درواقع محدودیت گاهاً به بروز خلاقیت کمک هم میکند. باید دانست که ورود خلاقیت به محل کار، به معنای نفی نظم و برنامهریزی نیست. خلاقیت یک مکانیزم کمکی است که باید بر سیستم کلی محل کار سوار شود نه آن که آن را به هم بریزد. نبود محدودیت، باعث میشود تا افراد سراغ سادهترین راهها بروند و برعکس، خلاقیت را تا حد زیادی کنار بگذارند.
از طرفی محدودیتهای شدید هم کمکی به خلاقیت نمیکنند. نمیتوانید به یک نفر یک تخته چوب و یک بسته میخ بدهید و انتظار داشته باشید تا فردا صبح برایتان کشتی بسازند. محدودیتهای بیش از حد در بحث منابع، باعث میشود تا هر ایدهی خلاقانهی فرد، به دلیلی قابل اجرا نباشد و کنار گذاشته شود. محدودیت بیش از حد زمانی هم اصلاً به فرد اجازه نمیدهد تا قدر کافی فکر کند تا ایدهی خلاقانهای به ذهنش برسد.
میکرومنیجمنت (Micromanagement)
میکرو منیج کردن یعنی به عنوان یک مدیر، در کوچکترین کارهای افراد نیز دخالت کنید. مدیرانی که اینگونه مدیریت میکنند، معمولاً با نرخهای بالای رویگردانی کارمندان مواجهاند. هیچکس خوشش نمیآید که در کوچکترین کارهایش هم دخالت کنند. به علاوه دخالت مستمر در کار کارمندان باعث میشود که سیستم کاری فرد به هم بریزد و اصلاً نتواند کارهای روتین را هم به درستی انجام بدهد. وقتی هم کارهای روتین دچار اختلال شوند، دیگر جایی برای خلاقیت باقی نمیماند.
مدیریت همیشه باید از فاصلهای امن و منطقی کارمندان خود را هدایت کند. دخالت بیجا، باعث کشتن خلاقیت افراد میشود چرا که آنها را به انجام هرکار جدیدی بیمیل میکند. افراد تصور میکنند اگر به اجرای کارها به شیوهای تکرای و روتین بپردازند، با دخالت کمتری در کارهای خود مواجه میشوند و به همین علت هم قید خلاقیت را میزنند.
انتخاب نقش نامناسب
هر فرد باید در جایگاه درستی قرار بگیرد. این که کسی کاری را خوب انجام میدهد، دلیل نمیشود که آن نقش برایش مناسب باشد. جفت کردن کارمندان با نقش مناسب، یکی از بهترین شیوههایی است که میتوان خلاقیت در محل کار را افزایش داد. هر فرد باید در نقشی قرار بگیرد که بیشترین بازدهی را در آن دارد. او باید به انجام وظایف خود علاقهمند باشد و به علاوه در آن به اندازهی کافی مسلط باشد. از دل همین ترکیب تسلط و علاقه است که خلاقیت پدید میآید.
همین که فرد را در نقشی که برای آن مناسبترین است قرار دهید، متوجه میشوید که بهرهوری او به میزان قابل توجهی افزایش مییابد. یک فرد با دانش و مهارت متوسط در نقش درست، میتواند به سادگی از فردی با مهارت و دانش فوقالعاده در نقش اشتباه یا نه چندان مناسب، پیشی بگیرد. مهمترین بخش در تشکیل تیم، قرار دادن افراد در مناسبترین نقش ممکن است تا خلاقیتشان شکوفا شود.
ممنوعیت بحث و گفتوگو
اگر تصور میکنید وجود بحثهای کاری برای محیط کار مضر هستند، شاید بهتر باشد در طرز فکرتان تجدید نظری بکنید. بحث و گفتوگو یکی از شیوههای پرورش خلاقیت و تولد ایدههای تازه است. افراد در هنگام گفتوگو با هم، خصوصاً در هنگام گفتوگو با افراد دارای نقطهنظرهای متفاوت، قضایا را از زاویهدید جدیدی میبینند. همین تغییر زاویهی دید هم زمینهساز خلاقیت میشود. اگر نگذارید تا افراد در محل کار، با هم راجع به مسائل مختلف بحث و گفتوگو کنند، به طور ناخواسته باعث کشتن خلاقیت در محیط کار شدهاید.
افراد باید بتوانند با یکدیگر تبادل نظر کنند و یکدیگر را به چالش بکشند. همین تبادل نظر و به چالش کشیدنها باعث میشود تا افراد ضعفهای کار خود را بهتر متوجه شده و روی نقاط قوت خود بیشتر متمرکز شوند. دیگران عموماً چیزهایی را در ما میبینند که خود ما ممکن است متوجه آنها نشویم. بحث و تبادلنظری که به درگیری منجر نشود، با بهرهگیری از همین موضوع، خلاقیت افراد را پرورش میدهد.
عدم ارائهی بهموقع بازخورد
افراد وقتی کاری را انجام میدهند، انتظار گرفتن بازخورد دارند. بازخورد به افراد میگوید که آیا در مسیر درستی گام برمیدارند یا به بیراهه رفتهاند. حال اگر شما در برابر ایدهها و کارهای کارمندان خود سکوت کنید، یا ارائهی بازخورد را به هفتهها بعد موکول کنید، زمینهساز کشتن خلاقیت آنها میشوید.
افراد زمانی که بازخوردی دریافت نمیکنند، از انجام کارهای جدید ناامید شده و دوباره به مکان امن خود بازمیگردند. آنها در این شرایط احساس میکنند که به افکار و زحماتشان توجه کافی نمیشود و کسی قدرشان را نمیداند. زمانی هم که فرد احساس کند به او بها نمیدهند، نه تنها دیگر خلاقیتی به خرج نمیدهد، بلکه در کارهای روزمرهی خود هم با افت بازدهی مواجه میشود.
نقد شدید
نقدهای تند شدید به جز اندک مواردی، هیچگاه باعث نمیشوند تا فرد دفعهی بعد با ایدهی خلاقانهتری بازگردد. در حقیقت نقدهای تند، ناخودآگاه انسانها را تحت تاثیر قرار میدهند. وقتی اولین کاری که در مواجهه با یک ایدهی تازه میکنید، پیدا کردن نقاط ضعف آن است، این تصویر را ایجاد میکنید که انگار دلتان نمیخواهد هیچ ایدهای را اجرا کنید.
در جریان خلاقیت، ایدههای بد یا ضعیف زیادی رو میشوند و شما به هیچ وجه وظیفه ندارید آنها را اجرایی کنید. با این حال به یاد داشته باشید که تخریب اعتماد به نفس افراد، از شکلگیری ایدههای تازه جلوگیری میکند. هر فرد تا پیش از رسیدن به یک ایدهی خوب، از دهها ایدهی ضعیف و معمولی عبور میکند. وظیفهی یک مدیر، حمایت از شخص در طی کردن این مسیر خلاقیت است.
ایزوله کردن افراد
اگر شخص وقتی برای دیدن ایدههای خوب نداشته باشد، ایدهی خوبی هم به ذهنش نخواهد رسید. دیدن کارهای خلاقانهی دیگر افراد، تماشای فیلم و سریال، خواندن کتاب، چرخیدن و گشت و گذار در جامعه، گفتوگو با اشخاص مختلف، همگی زمینهساز بروز خلاقیت هستند. همچنین ما برای ارائهی ایدههای ساختارشکنانه در هر حوزهای، نیاز به گسترش دایرهی تسلط خود در آن حوزه داریم.
درواقع ذهن ما برای این که بتواند ایدههای خلاقانه ارائه کند، باید اول به اندازهی کافی داده به خوردش داده بشود. آنگاه است که میتوان از طریق تغییر شکل و ترکیب دادههای درون ذهن، ایدههای خلاقانه از دل آنها بیرون کشید. وقتی که شما فرد را به طرق مختلف از ارتباط با دنیای خارجی محروم میکنید، جریان ورود دادههای جدید به ذهن شخص را هم به هم میزنید. قطع این جریان، یکی از مهمترین عوامل کشتن خلاقیت در محیط کار است.
بازگشت به چیزهای آشنا
همهی ما یک نقطهی امن داریم. کارهایی که بدون فکر کردن میتوانیم آنها را انجام بدهیم، اغلب در دایرهی همین نقطهی امن قرار دارند. نقطهی امن ما از چیزهای آشنایی پر شده است که در اثر تکرار فراوان، راه خود را به ناخودآگاه ما پیدا کردهاند. در هنگام مواجهه با چیزهایی که در نقطهی امن ذهن ما قرار دارد، هیچ چیز منفی مثل ترس یا اضطراب را حس نمیکنیم. چسبیدن به نقطهی امن، ضامن کشتن خلاقیت افراد است.
آدمهای خلاق، باید مدام از نقطهی امنشان بیرون کشیده شوند. خلاقیت در فضایی خودش را نشان میدهد که فرد مجبور شود خودش را به چالش بکشد. تغییر مدام شرایط، افراد را مجبور میکند که مدام خلاقیت به خرج دهند و کارهای تازه بکنند. پس اگر میخواهید خلاقیت در محل کارتان شکوفا شود، باید گاهی افراد را وادار کنید که به شیوههای تازه به قضایا نگاه کنند. نگذارید مدام به تکرار بیفتند و یا به نقاط امن خود برگردند.
ارائهی فرمولهای یکسان کاری
کسی از کارگران خط تولید یک کارخانه نمیخواهد خلاقیت به خرج دهند. چون کار تک تک اعضای یک بخش، درست عین هم و کاملاً ماشینی است. چیزی که باعث کشتن خلاقیت در محل کار میشود، نگاهی به مشابه به اعضای تیمی است که باید خلاق و نوآور باشند. اگر اعضای تیم همگی مجبور باشند از شخص یا الگویی به خصوص تقلید کنند، دیگر جایی برای خلاقیت آنها باقی نمیماند.
خلاقیت معنایی ندارد وقتی از کسی میخواهید که درست کار دیگری را انجام دهد. هر فرد باید تلاش کند تا سبک و شیوهی خودش را پیدا کند و اعضا و مدیریت یک تیم هم باید به این فردیت افراد احترام بگذارند. هر شخص باید به علت شیوهی نگاه و فعالیت خاص خودش در تیم حضور داشته باشد و حفرهی به خصوصی را پر بکند. اینگونه است که افراد ناخودآگاه، خلاقانهتر به مسائل نگاه میکنند.
درجا رد کردن ایدهها
البته که با ایدههای ضعیفی رو به رو خواهید شد که باید آنها را رد کنید. با این وجود هیچ وقت نباید به افراد این تصور را القا کنید که ایدههای آنها را برای لحظهای هم بررسی نکردید. اگر ایدهای را رد میکنید، تا حد امکان تلاش کنید تا به افراد توضیح دهید چرا ایدهی آنها به اندازهی کافی خوب نیست. هیچ چیز سادهتر از بیتوجهی و رد کردن بیدلیل ایدهها، باعث کشتن خلاقیت در محل کار نمیشود.
ایدهها گاهی نیاز به کمی چکشکاری دارند. گاهی شاید بتوان از یک ایدهی معمولی یا حتی ضعیف، با اعمال اندکی تغییرات، چیز فوقالعادهای بیرون کشید. بسیاری از ایدهها، در نگاه اول اجرایی یا حتی منطقی نمیرسند ولی یک اجرای با دقت، میتواند از آنها یک موفقیت کمنظیر ساخت.
خلاقیت بیهدف
خود خلاقیت هم میتواند باعث کشتن خلاقیت بشود. در اینجا لازم به اندکی شفافسازی است. خلاقیتی که در محیط کار لازم است، چیزی افسارگسیخته و بیهدف نیست. این خلاقیت، باید در راستای تقویت شخصیت کسبوکار و وجههی عمومی آن قدم بردارد. یک خلاقیت مفید در محل کار، برای کسبوکار نوعی آورده خواهد داشت. آوردهای که در جهت نیازها و خواستههای کسبوکار باشد.
حال اگر خلاقیت افراد را به حال خود رها کنید و هیچ گاردریل و محافظی برای مسیر آنان قرار ندهید، خلاقیت این افراد به بیراهه میرود. خلاقیت بیهدف نیازهای کسبوکار را نادیده میگیرد و آثار و نتایج منفی به دنبال خواهد داشت. این آثار و نتایج منفی، در نهایت باعث میشوند که خلاقیت امری نامفید تلقی شده و به کلی کنار گذاشته شود.
سخن آخر
خلاقیت ابزاری فوقالعاده برای بالابردن بازده کسبوکار و ایجاد تمایز در برابر رقبا است. خلاقیت اگر به درستی پرورش پیدا کند و به آن جهت داده شود، میتواند کسبوکار را بدون هزینههای اضافه، کمدردسرتر به جلو براند. فرهنگسازی صحیح، بهترین شیوه در پرورش خلاقیت افراد است.